مرا یک شب تو مهمان کن به رویایی که در آنی
بیا دریاب جانی که ز احوالش نمی دانی
????????????
شب عطر
شببوها را میبوید
و من هر شب خیال عطر بوسههاے
تو را و این رقابتیست زیبا
میان من و شبـــــ
به وقت شبانه↯
ڪاش میتوانستم تمام قد
روبهروے چشمانت بهایستم
نگاهت ڪنم چشمانم را ریز ڪنم
نزدیڪتر بیایم و آرام بگویم
من عاشق تو هستم
میفهمی↯
دلم میخواهد
بیهوا بغلت ڪنم
حل شوم در آغوشت
فقط میشود قولبدهی
اگر عاشقم شدی
تا ابد ڪنارم باشی
میشود قولبدهی نگاهت
تا ابد سمت من باشد
قول بده لطفا↯
شب میشود
و من از پشت پلڪ های خواب
تـــ❤️✨ـووو
رامیبینم ڪهبهتماشای خورشیدایستادهای
چشم باز میڪنم به تماشای تو
کلید صبح
در پلک های توست
دست مرا بگیر
از چهار راه خواب گذر کن
بگذار بگذریم زین خیل خفتگان
دست مرا بگیر
تا بسرایم
در دست های من
بال کبوتریست
و امروز به چشمهات مبارک
که به من عاشقی آموخت
به امـــروزم خـــوش آمدی
صبح چهارشنبه را عشق است عاشقی ڪن
من هستم و تو هستی با یڪ خداے عاشق
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|